رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

احساس لذت بخش وجود پسركم

پسر نازم سلام. ماماني فداي اون دستها و پاهاي كوچولوت بشه كه اينقدر به قشنگي توي دل ماماني تكونشون ميدي ديروز تونستم به زيبايي حركت پسر كوچولوم رو در درونم احساس كنم. واي كه چقدر لحظه زيبايي بود. دوبار متوالي حركتت رو كه مثل يه ضربه خيلي آروم بود احساس كردم و مطمئن بودم كه اينها ضربات دست و پاي قشنگ پسر نازمه كه داره با تكون دادنشون براي مامانش دلبري ميكنه. واي كه من و بابايي چقدر منتظر چنين لحظات زيبايي بوديم و براش لحظه شماري ميكرديم. ميدونم از اين به بعد ميتونم خيلي بيشتر از اين، تكونهاي قشنگت رو احساس كنم و ازشون لذت ببرم چون پسر قشنگ و يكي يه دونه ماماني داره روز به روزبزرگتر و قويتر ميشه. ديشب كه داشتم با بابارضاي گل تلفني حرف ميزدم بهش...
30 آبان 1390

اتمام مرخصي و بازگشت به كار

پسر قند عسلم سلام حتما تا الان خودت متوجه شدي كه ماماني امروز توي خونه نيست و اومده سركار. چون شما با اون گوشهاي نقلي و كوچولوت كه ديگه ميتونن از 4 ماهگي صداي مادر رو به خوبي بشنون از حرف زدنهاي مامان مهرناز با همكاراش متوجه حضور ماماني در اداره شدي. عزيز دلم ميدونم كه اين چند روز استراحت و توي خونه بودن به تو هم يه حال اساسي داد و حسابي سر حال شدي چون من و تو با همديگه اين چند روز حسابي خورديم و خوابيديم و خودمونو واسه بابا رضا لوس كرديم اما خوب ديگه استراحت و خوابيدن تمام شد و ما امروز دوباره برگشتيم سركار  البته با يه روحيه خوب و يه حال خوبتر  از بابت تيروييدم هم ديگه حسابي خيالمون راحت شده چون مامان جون گل آز تيروييدم...
29 آبان 1390

آزمایش مجدد تیرویید و آسودگی خیال

من و بابا رضا بی صبرانه منتظر رسیدن روز 5 شنبه بودیم تا بتونیم به آزمایشگاه بریم و آزمایش تیرویید رو انجام بدم تا از سلامتی خودم و نی نی مطمئن بشیم. چون مامان مهرناز فقط 5 شنبه و جمعه ها خونه است واسه همین باید 5 شنبه می رفتیم برای آزمایش. صبح روز 5 شنبه من و بابایی رفتیم آزمایشگاه, هم برای آزمایش تیرویید و هم برای آزمایش تریپل که این آزمایش باید بین هفته 16 تا 18 انجام بشه و برای مطمئن شدن از سلامتی نی نی هستش. از مامان مهرناز دو شیشه خون گرفتن و بعدم رفتیم خونه. قرار شد جواب آز تیرویید رو شنبه عصر بدن و خدا میدونه که من و بابایی تا شنبه عصر چقدر نگرانی کشیدیم. شنبه عصر من و بابایی رفتیم آزمایشگاه و جواب رو گرفتیم و بعدم بلافاصله ...
24 آبان 1390

استراحت مامان مهرناز و پسر گلی در خانه

چند روز بود که سمت چپ دلم کمی تیر می کشید و از این بابت نگران بودم. به همین خاطر روز شنبه که برای نشون دادن جواب آز تیروییدم رفتم مطب دکتر, در مورد این موضوع هم به خانم دکتر گفتم و ایشون هم برام مرخصی یه هفته ای و استراحت در منزل رو تجویز کردن. یه آمپول هم برام نوشت که گفت اگه در صورت استراحت دردت خوب نشد این آمپول رو بزن. مرخصی مامان و پسر گلی از روز یکشنبه شروع شد و الان دو روزه که توی خونه در حال استراحتیم. من و نی نی گلی این دو روز فقط خوردیم و خوابیدیم و کیف کردیم  بابا رضا هم کلی ذوق میکنه از اینکه می بینه نی نی و مامانش در حال استراحت هستن. خدا رو شکر دردزیر دلم خوب شده و فکر نمیکنم احتیاجی به آمپول داشته باشم. ...
24 آبان 1390

تیرویید مامان و نگرانی مامان مهرناز و بابا رضا

سه شنبه گذشته 17 آبان یعنی همون روزی که فهمیدیم نی نی گلمون یه پسر نازه, بعد از ظهر نوبت ویزیت ماهیانه داشتم. مامان جون زنگ زد مطب و برام نوبت گرفت نوبتم ساعت 7 عصر بود. بهمراه بابا رضا رفتیم مطب خانم دکتر و اول برگه سونو رو نشونش دادم تا خانم دکتر اعدادی رو که توش نوشته شده بود برام توضیح بده. گل پسرم در 16 هفته و 3 روز مشخصات جسمی اش از این قرار بود. اولین عدد دور سر گل پسرم بود که 3.5 سانتیمتر بود. بعد از اون هم دور ران 2.1, دور شکم خوشگلش 11.1 سانتی متر, تعداد ضربان قلب مهربونش 132 عدد در دقیقه و وزن گل پسرم که 165 گرم بود و خانم دکتر گفت همه چیزش نرماله. وای پسر نازم نمیدونی از شنیدن این اعداد و ارقام که مربوط ب...
23 آبان 1390

هفدهمين هفته از زندگي پسر طلا در شكم ماماني

پسر نازم 16 هفته قبل رو بدون دونستن اينكه ني ني نازمون يه پسر طلاي مامانيه با هم سپري كرديم و امروز اولين روز از شروع هفته ايه كه ديگه ميدونيم ني ني نفس مامان و بابا يه پسر خوشگل جيگر طلاست. عزيزم من و بابايي خيلي خوشحاليم كه ديگه ميتونيم ني ني قشنگمون رو به جاي لفظ ني ني با لفظ زيباي پسرم صدا كنيم. پسر نازم، من و بابايي اين روزا حسابي فكرمون درگير پيدا كردن يه اسم زيبا براي تك پسر نازمونه كه برازنده وجود نازنينش باشه. همه در مورد اسمت از ما مي پرسن اما ما هنوز نتونستيم اسمي رو كه لايق پسر گلمون باشه پيدا كنيم. عسلم خيالت راحت باشه كه من و بابايي سر انتخاب اسم تو خيلي سختگيريم و هر اسمي رو براي تو پسر نازمون انتخاب ن...
21 آبان 1390

لالایی های بابایی واسه پسملی که نمیخوابه

              لای لالا لایییییییییییی مهتاب اومده بالا            موقع خوابه بابا لالا کن نینی     خوابای خوب ببینی       رو ابرا بشینی لالاکن دیگه      بابای خوبت پیشت میمونه    همش قصه میخونه دونه به دونه            دونه به دونه             لای لالا لایییییییییییی پیش پیش پیش چشاتو ببند قند عسسسسسسسسسسسس...
18 آبان 1390

اولين حس زيباي تكانهاي ني ني

ديشب خونه مامان جون بودم. نشسته بودم روي مبل كه يه دفعه احساس كردم چيزي مثل حباب هوا داخل دلم تركيد. نه حتي يكبار بلكه سه بار متوالي. و من چقدر خوشحال شدم از اين حس زيبا. چون ميدونستم اولين تكونهاي ني ني مثل تركيدن حباب داخل بدنه و من كه همه اين روزها رو بي صبرانه منتظر چنين لحظه اي بودم اون لحظه سر از پا نمي شناختم. جنين 16 هفته اي من با حركت نرم و آروم خودش براي مادرش ابراز وجود كرد و من چقدر اون لحظه رو دوست داشتم. عزيز دلم، پسرك نازم هميشه با تكون خوردنهاي زيبات دل مامان رو آروم و مطمئن كن. دوستت دارم پسر كوچولوي مامان ...
17 آبان 1390

از جنسيت ني ني پرده برداري ميشود

سلام ماماني. من قربون اون مهربونيت برم كه براي مامان و بابا ناز نكردي و اجازه دادي بفهمن ني ني نازشون چيه. عزيز دلم امروز صبح من و بابايي و دوتا مامان جونا رفتيم بيمارستان ابوذر واسه سونوگرافي. من اولين نفر رفتم داخل و خوابيدم روي تخت. مامان جون از دكتر خواست كه اجازه بده از مراحل سونو فيلمبرداري كنيم. دكتر هم اجازه داد و ما كلي خوشحال شديم مامان قربونت بره كه انقدر قشنگ و آروم توي دل ماماني جا خوش كرده بودي. مامان جون انقدرخوشش اومد وقتي تو رو ديد. هممون ذوق كرده بوديم من و بابا رضا خيلي استرس داشتيم و نگران بوديم كه نكنه امروز جنسيت ني ني مشخص نشه. بابا رضا صبح ميگفت انگار ميخوام برم خواستگاري چقدر استرس دارم  خلاصه دكتر جون همراه ...
17 آبان 1390

گل پسر يا ناز دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عزيز دل ماماني سلام. امروز 16 هفته و يه روزه كه توي دل ماماني خونه كردي و من و بابا رضا بي صبرانه منتظريم تا بفهميم ني ني كوچولوي خوشگل ما يه دختر نازه يا يه پسر جيگر طلا  عزيزم مامان مهرناز دو روز ديگه يعني سه شنبه صبح نوبت سونوگرافي داره و قراره از جنسيت شما پرده برداري بشه  اگه بدوني بابا رضا چقدر بي تابه و چقدر هيجان داره براي روز سه شنبه. بابايي خيلي شما ني ني كوچولو رو دوست داره و براش هم هيچ فرقي نداره كه دختر باشي يا پسر، اما دوست داره زودتر مشخص بشه تا بره بازار و برات خريد كنه چون خيلي براي خريدن وسايلت ذوق داره  ني ني گلم اميدوارم تو هم روز سه شنبه براي مامان و بابا ناز نكني و اجازه بدي كه متوجه جنسيتت بشن...
15 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد